ورود و ثبت نام
پویا رهجو
از فلسفه بدم میاد، شاید دلیلش اینه کلا از هر چیزی که مثل کَنه بهم چسبیده باشه و باعث تنگ شدن نفس هام بشه و اجازه نده فقط برای دو دقیقه به “هیچ” فکر نکنم خوشم نمیاد. (چیزی اشتباه ننوشتم از اول بخون) ولی خب برنامه نویسی حد خودشو دونست دمش گرم، به لطفش دیگه نیاز نیست چند بار زندگی کنم تا بتونم دیدگاه های متفاوت به زندگی رو تجربه کنم، ولی خب ضرر هایی هم داشت برام، مثلا اینکه فهمیدم در اصل هیچی نمیدونم و باید کلی بار زندگی دوباره داشته باشم تا بتونم دنبال سوالام بگردم اذیتم می‌کنه. گاهی وقتا گودو رو باز میکنم یه بازی، یا بهتر بگم یه دنیایی که تو سرمه رو میسازم با قوانین خودم، و سعی میکنم برای کاراکتر های بازی هدف زندگی مشخص کنم، بعد فکر میکنم اگه سیستمو خاموش کنم چی به سرشون میاد؟ «بچه بیا پایین سرمون درد گرفت» کلا برنامه نویسی برام چیزی بیش از ابزار نیست، یه ابزار برای به تصویر کشیدن رویا ها؛ روی زبون خاصی تعصب ندارم، و هیچکدومو از اون یکی بیشتر دوست ندارم، قضاوتم نکنید، خیالتون راحت زبونارو سشتگی نکردم. الان 10 ساله دارم برنامه نویسی میکنم و نمیدونم دقیقا باید چه اسمی روی خودم بذارم، برنامه نویس دسکتاپ؟ برنامه نویس موبایل؟ طراح سایت؟ هکر؟ تروجان ساز؟ بازی ساز؟ چیتر؟ تنها چیزی که میدونم اینه که توی هر پروژه ای که داشتم، چه شخصی چه سفارشی، برنامه ای که مینوشتم یه کار بد انجام میداد، حالا یا بد خوب، یا بد بد؛ برای همین تخصصمو می‌خوام بگم، یه «بد» می‌نویسم یه «افزار» هم میچسبمونم تهش. یه عادت بدی هم که دارم اینه از همون ۱۰ سال پیش دوست نداشتم کسی کدامو بفهمه، مثلا کد ۲ خطی رو ۱۰ خط پیچیده میکردم، البته الان دارم ترک میکنم این عادتمو. و نتیجه‌ای هم که تا الان بهش رسیدم این بوده: حتی شده الکی بخند، نذار تاریکی فکر کنه بهت مسلطه. الانم که اینجام، اشکان گولم زد بیام به آرزوم برسم، اینکه شاید با تدریس، چند نفر حتی شده اتفاقی به این مسیر علاقه مند بشن و به اون جواب هایی که من دنبالشونم برسن. پیروز باشید.
C 1